۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

پيک‌نيک لاک‌پشت‌ها ، داستانی تامل برانگیز

يک روز خانواده لاک‌پشت‌ها تصميم گرفتند که به پيک‌نيک بروند. از آنجا که لاک‌پشت‌ها به صورت طبيعى در همه موارد يواش عمل مى‌کنند، هفت سال طول کشيد تا براى سفرشون آماده بشن!
در نهايت خانواده لاک‌پشت خانه را براى پيدا کردن يک جاى مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پيداش کردند. براى مدتى حدود شش ماه محوطه رو تميز کردند، و سبد پيک‌نيک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهميدند که نمک نياوردند!
پيک‌نيک بدون نمک يک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با اين مورد موافق بودند. بعد از يک بحث طولانى، جوان‌ترين لاک‌پشت براى آوردن نمک از خانه انتخاب شد.
لاک‌پشت کوچولو ناله کرد، جيغ کشيد و توى لاکش کلى بالا و پايين پريد، گر چه او سريع‌ترين لاک‌پشت بين لاک‌پشت‌هاى کند بود!
او قبول کرد که به يک شرط بره؛ اينکه هيچ کس تا وقتى اون برنگشته چيزى نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.
سه سال گذشت... و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ... سپس در سال هفتم غيبت او، پيرترين لاک‌پشت ديگه نمى‌تونست به گرسنگى ادامه بده. او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن يک ساندويچ کرد.
در اين هنگام لاک‌پشت کوچولو ناگهان فرياد کنان از پشت يک درخت بيرون پريد، «ديديد مى‌دونستم که منتظر نمى‌مونيد. منم حالا نمى‌رم نمک بيارم»!

نتيجه اخلاقى:
بعضى از ماها زندگيمون صرف انتظار کشيدن براى اين مى‌شه که ديگران به تعهداتى که ازشون انتظار داريم عمل کنن. آنقدر نگران کارهايى که ديگران انجام ميدن هستيم که خودمون (عملا) هيچ کارى انجام نمى‌ديم.

0 نظرات:

ارسال یک نظر

خوشحال می شوم نظر شما را راجع به این مطلب بدانم