۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

واقعيتهاى روزگار ما

• ما اکنون ساختمانهاى بلندترى داريم اما سقف تحمل‌مان کوتاهتر شده است.

• جاده‌هاى پهن‌ترى داريم اما ديدگاهمان باريکتر شده است.

• بيشتر خرج مي‌کنيم ولى کمتر به‌دست مي‌آوريم.

• بيشتر از سابق خريد مي‌کنيم ولى شادى کمترى نصيب‌مان مي‌شود.

• خانه‌هاى بزرگترى داريم با خانواده‌هاى کوچکتر.

• راحتى بيشترى داريم ولى وقت کمتر.

• درجات تحصيلى بالاترى کسب مي‌کنيم ولى فهم و ذوقمان پائينتر آمده است.

• دانش بيشترى داريم ولى قدرت تشخيص کمتر.

• تجربه بيشترى داريم ولى مشکلاتمان هم بيشتر شده است.

• بيشتر از سابق دارو مي‌خوريم ولى سلامتى کمترى داريم.

• نوشيدنى زياد مي‌خوريم، سيگار زياد مي‌کشيم، بي‌پروا خرج مي‌کنيم، بسيار کم مي‌خنديم، با سرعت زياد رانندگى مي‌کنيم، زود عصبانى مي‌شويم، شبها دير مي‌خوابيم، صبحها خسته از خواب بيدار مي‌شويم، بسيار کم مي‌خوانيم، بسيار زياد تلويزيون تماشا مي‌کنيم و به‌ندرت دعا مي‌کنيم.

• مقدار چيزهايى که در اختيار داريم بسيار بيشتر از سابق است ولى ارزش خود ما کمتر شده است.

• بيشتر حرف مي‌زنيم و کمتر فکر مي‌کنيم.

• کمتر عشق مي‌ورزيم و بيشتر نفرت داريم.

• ياد گرفته‌ايم چگونه زندگى را بگذرانيم ولى نمي‌دانيم چگونه زندگى را بسازيم.

• ما سالهاى زندگيمان را افزايش داده‌ايم ولى زندگى سالهايمان کاهش يافته است.

• ما تا ماه مي‌رويم و بر مي‌گرديم ولى از کوچه رد نمي‌شويم تا به همسايه جديدمان سرى بزنيم.

• کارهاى بزرگترى انجام داده‌ايم ولى نه بهتر.

• اتم را شکافته‌ايم ولى پيشداوريهايمان دست نخورده باقى مانده‌اند.

• بيشتر برنامه‌ريزى مي‌کنيم و کمتر کار.

• هميشه عجله داريم و کمتر صبر مي‌کنيم.

• کامپيوترهاى بيشترى مي‌سازيم و اطلاعات بيشترى در آنها نگاهدارى مي‌کنيم ولى ارتباطمان با همديگر کمتر و کمتر شده است.

• با سيستم تغذيه‌اى که داريم، چاقتر از سابق شده‌ايم ولى شخصيت‌مان نحيفتر و لاغرتر شده است.

• حالا زن و مرد هر دو کار مي‌کنند و درآمد خانواده بيشتر شده است ولى ميزان طلاق هم افزايش يافته است. خانه‌ها شيکتر ولى خانواده‌ها کوچکتر و شکسته‌تر.

کارآموز و مدیر عامل

مردی به عنوان کارآموز در يک شرکت بزرگ استخدام شد.

در روز اول کار، تلفن را برداشت و شماره آبدارخانه را گرفت و گفت: «برای من يک چای بيار. زود!»

از آن طرف تلفن، صدايی پاسخ داد: «مرتيکه احمق، شماره را اشتباه گرفتی. می دونی من کی هستم؟»

کارآموز گفت: «نه»

گفت: «من مدِرعامل شرکتم.»

کارآموز صدايش را بلند کرد و گفت: «و تو، می دونی با کی داری صحبت می کنی احمق؟»

مديرعامل گفت: «نه»

کارآموز گفت: «چه بهتر!» و گوشی را گذاشت.

۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

رنج زن

زن عشق می کارد و کینه درو می کند....

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر....

می تواند یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی .....

برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمان بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی ........

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ............

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ..........

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی .........

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد .........

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ........

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر .........

و هر روز او متولد می شود ، عاشق می شود ، مادر می شود ، پیر می شود و می میرد.....

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد .......


« دکتر علی شریعتی »

۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

اولین دوبیتی زندگی من !



بسازم سازی تا سوزی بزایم - زسوز آن دلی را بر بتابم

دل گمگشته ی خود را خدیا - بدین سان خانه دلدار بنامم

اولین شعری است که در زندگیم گفتم ، بیهوده گویی من را به بزرگی خودتون ببخشید .

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

دنباله گردی های پویانا ، قسمت اول ( دنباله قسمتی از جهانی دیگر )

بعد از یک روز سخت کاری و درسی ، خسته و کوفته وقتی می آیم خونه . یک لیوان آب خنک برای خودم می ریزم ، یعد لپتاپم را روشن می کنم . در حالی که از سختی های این جهان حالم گرفته شده ، می خوام بروم ، بروم به جهانی دیگر* .
پس با وصل شدن به این اینترنت زغالی وارد این جهان دیگر می شوم. کم کمک پلک هام می آید روی هم و به پرواز در می آیم . بعد از گذشتن از کلی سیاره های رنگارنگ که به آدم چشمک می زنند ، رسیدم به یک سیاره سبز .که قیافه مثبت گونه اش به انسان انرژی می دهد. خوب می شناسمش ، روی این سیاره فرود می آیم.
نام این سیاره زیبا دنباله است .
ورود به این سیاره کار دشواری نیست غیر از یک سری جو سیاه که بر روی بسیاری از سیاره های دیگرهم ایجاد شده است البته من جو شکن را همراه دارم!
در بدو ورود و از همان لحظه اول یک احساس خوبی بهتون دست می ده . یک نسیم خنک تکمیل کننده این احساس خوبه . وقتی وارد این سیاره می شوید اولین چیزی که خودنمایی می کند ، یک دریاچه آبی زیبا با ماهیان قرمز درون آن و با پلی بر روی آن که برای ورود به قسمت اصلی این سیاره سبز زیباست .

وارد قسمت اصلی دنباله که می شوید خانه های زیبایی نمایان می شود برخی بسیار بلند و برخی کوتاهتر . که مرتب بر ارتفاع آنها افزوده یا کم می شود . هرچند کم اما لابه لای این خانه ها گودال هایی نیز یافت می شود .
اینجا انسان های زیاد دیگری هم وجود دارند که هم چون من به این سیاره آمده اند . این انسان ها گاه غیب می شوند و گاه ظاهر می شوند . اینان هر چند در دنیای خود آزادی عمل ندارند ، اما در اینجا آزاد بودن و آزاده زیستن را تمرین می کنند .
این انسان ها با گذشتن از هر کدام از خانه ها اندکی می ایستند و بعد از مدتی ممکن است ازمیان دکمه سبز رنگ و قرمز رنگی را که هر کدام از خانه ها دارا می باشند ، بر حسب تفکر و عقایدشان و تناسب آن با این خانه یکی را انتخاب و آن را بفشارند . و از کنار آنها بگذرند . اگر با توجه به معلوماتشان بدانند که این خانه مشکلی دارد با فشردن دکمه قرمز رنگ آن سعی دارند این را به صاحب خانه متذکر شوند تا خانه شان را بازسازی کنند ، هر چند کم ولی گاها پیش می آید که این ایراد ها بیهوده و از روی غرض ورزی باشد. افرادی هم وجود دارند که بر وسیله ای شبیه موتور سوارند و به هر خانه ای می رسند دکمه ای را می فشارند و می روند .
در هر کدام از این خانه ها جت های مخصوصی حاضر می باشند که در صورت ورود شخصی او را به سیاره که در واقع این خانه نمایندگی آن را بر عهده دارد می برند .
گاهی این انسان ها که به محض ورودشان در واقع یکی از دنباله ای ها می شوند ، نسبت به خانه ای نظر خاصی دارند ، در نتیجه بر روی قسمتی از دیوار که از قبل آماده شده مطالبی را می نویسند .
جلوی درب برخی خانه ها بسیار شلوغه و جلوی برخی دیگر بسیار خلوت .
اوه اوه انگاری جلوی یکی از خانه ها بد دعوایی شروع شده ، با سلاح هایی همچون کتاب و قلم و یا شایدم فحش و ناسزا به جنگ افکار همدیگر می روند و البته همیشه هم شلوغ بودن جلوی یک خانه به معنای دعوا نیست چرا که ممکن است آنها درباره مسئله ای در حال تبادر نظر با هم باشند.
بعد از چند ساعتی که از دعوا می گذره یکی از افراد دنباله ای جشن با شکوه ای را در محل دائمی تجمعات ایجاد می کنه ، تا این قائله با خیر و خوشی به پایان برسه . هرچند همیشه اینطور نیست .
گفتیم محل دائمی تجمعات ، در این محل انواع مراسم های گفتگوی آزاد انجام می شود. از دلتنگی بچه های دنباله بگیر واسه رفع دلتنگی تـا تجمعاتی راجع به سیاست و اجتماع و مرگ و زندگی !
خلاصه بعد از مدتی دنباله گردی مجبورم برگردم به دنیای واقعی خودمان . پس بازم پرواز می کنم تا برگردم ، کم کمک چشمامو باز می کنم ، صدای بوق ماشین و آژیر پلیس به همراه سرفه هام به خاطر آلودگی هوا همه نشانه هایی از بازگشتم به این دنیاست .

آب خنک چند لحظه قبل حالا گرم شده .
سریال قهوه تلخ را که به صورت اورجینال تهیه کردم داخل دستگاه دی وی دی پلیر می گذارم تا اجرا شود ...
در همین حین به یاد می آورم که در دنیای قرار دارم که درآن بدبختی و نا عدالتی و فقر بیداد می کند و از همه اینها بدتر دروغ
آرتیست فیلم می گه : کیه ............ کیه .................

ادامه دارد .............


*جهانی دیگر : هر چند واضحه اما فکر می کنم دادن این توضیح بد نباشد ، اگر این جهانی را که در آن زندگی کنیم یک جهان و جهان پس از مرگ را ( چه معتقد به زندگی دوباره یا نیستی کامل ) جهانی دیگر بدانیم ، برای من فضای مجازی اینترنت نیز جهانی دیگر است به خصوص با شرایط موجود در ایران . وقسمت دوست داشتنی آن برای من سیاره دنباله است .

وتوضیح دیگر اینکه این نوشته در واقع مقدمه ای بر بسیاری مطالبی است که در آینده در مورد سایت دنباله و اتفاقات آن خواهم نوشت .


پویانا




۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

ای آدمها ....

آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید !
یک نفر در آب دارد می سپارد جان .
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید .
آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفت استید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید .
آن زمانی که تنگ می بندید
بر کمر هاتان کمر بند
در چه هنگامی بگویم من ؟
یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان !




آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید !
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می خواند شما را .
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده .
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
می کند زین آب، بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدم ها !


او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد.
آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید !
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش .
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید :
«آی آدم ها» .
و صدای باد هر دم دل گزاتر
و در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این ندا ها :
«آی آدم ها»...

۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

ایران پرست باش

دست ارهد به پای گل و لاله مست باش .................. جامی بنوش و بی خبر از هرچه هست باش

بر فرق دوستان دو رو پشت پای زن .................. در جنگ دشمنان وطن چیره دست باش

فتح و شکست لازمه زندگی بود .................. ای مرد زندگی پی فتح و شکست باش

ترکی و پارسی، نکند فرق پیش ما .................. از هر کجا که زاده ای ایران پرست باش

رهی معیری